روش های تعلیم و تربیت اسلامی (1)
اهمیت و ضرورت بحث
پیش از این، فرایند تعلیم و تربیت که شامل مؤلفه های متنوع است، از جهات گوناگون مورد بررسی قرار گرفت. بدون شک، برای دستیابی به اهداف تعیین شده در تعلیم و تربیت، همه ی کسانی که به نوعی متصدی تعلیم و تربیت به حساب می آیند، باید وظایفی را برعهده بگیرند و فعالیت هایی را انجام دهند. ریز این فعالیت ها آن قدر گسترده و متنوع است که نمی توان آنها را فهرست کرد و به نظر می رسد چنین کاری در صورت امکان، فایده چندانی نیز ندارد.هرچند در مبحث اصول تعلیم و تربیت اسلامی، از اصولی سخن گفتیم که باید بر همه ی این فعالیت ها حاکم باشند و این اصول، تا حد زیادی راهنمای عمل متصدیان تعلیم و تربیت است، اما خود این اصول، انواع این فعالیت ها را تعیین نمی کنند، همان گونه که برخی از اصول با عوامل و موانع تعلیم و تربیت در ارتباط اند، اماکار این اصول، شناسایی عوامل و موانع نیست.
شناسایی انواع فعالیت ها، که در واقع راه های (1) دست یابی به اهداف اند، از جمله ی ملزومات تهیه ی برنامه هاست، زیرا برنامه ریزی مطلوب در گرو تعیین همه ی راه های ممکن و انتخاب بهترین راه بر اساس استدلال و توجیه معقول است. به این ترتیب، تشخیص انواع راه های ممکن برای وصول به اهداف تعلیم و تربیت، که روش های تعلیم و تربیت نامیده می شوند، ضروری به نظر می رسد. از این رو، روش ها در تعلیم و تربیت یکی از مؤلفه های مهم آن به شمار می رود.
البته بیان دقیق این روشها و توضیح محدوده ی استفاده از آنها مانند سایر مؤلفه ها در دانش تعلیم و تربیت صورت می گیرد. ولی درباره ی روش های تعلیم و تربیت اسلامی مباحثی وجود دارد که به فلسفه ی تعلیم و تربیت اسلامی مربوط است و در اینجا به آنها می پردازیم. به این منظور می کوشیم به تعریف روشنی از « روش» دست یابیم و در ضمن آن، درباره ی رابطه ی روش ها با سایر مؤلفه های تعلیم و تربیت سخن می گویم. سپس، نحوه ی تعیین روش ها و نحوه ی دسته بندی آنها را به بحث می گذاریم و در پایان برای نشان دادن نحوه ی دسته بندی روش ها، نمونه ای از آنها را می آوریم.
تعریف روش
روش (method) که در لغت به معنای قاعده، قانون، طریقه، شیوه، اسلوب، سبک و منوال آمده است، (2) ناظر به پیمودن مسیری برای رسیدن به هدفی است. به همین مناسبت، در علوم نظری، روش به راه یا قاعده ای اطلاق می شود که برای کشف حقیقت به کار می رود و در علوم عملی، مانند اخلاق، سیاست و تعلیم و تربیت به راهی که برای رسیدن به هدف عملی اتخاذ می شود.در اینجا می کوشیم با مبنا قرار دادن تلقی اجمالی از مفهوم روش، تا حد ممکن از آن ابهام زدایی کنیم تا به تعریفی جامع تر و روشن تر دست یابیم.
الف) روش ها می توانند ما را به اهداف تعلیم و تربیت برسانند
اولین نکته ای که باید درباره ی روش ها به آن توجه داشت این است که روش ها، راه وصول به اهداف اند (3) . البته ممکن است یک روش خاص، همواره نتواند ما را به هدف موردنظر برساند؛ اما اساساً در روش چنین قابلیتی فرض می شود که دست کم در شرایطی بتواند ما را به اهداف مطلوب برساند. برای مثال، تشویق می تواند در برخی شرایط، در تربیت فرد، تأثیر مثبت داشته باشد و در برخی شرایط دیگر، ممکن است تأثیر منفی آن غالب باشد، اما آن را از آن جهت که قابلیت تأثیر مثبت دارد یکی از روش های تعلیم و تربیت به شمار می آورند.اگر نوعی فعالیت، هیچ گاه و در هیچ شرایطی ما را به اهداف مطلوب در تعلیم و تربیت اسلامی نرساند یا تأثیر منفی آن، همواره بیش از تأثیر مثبت آن باشد، طبعاً نباید آن را از روش های چنین تعلیم و تربیتی محسوب کنیم. برای مثال، تهمت زدن و مراء (4) را می توان از این گونه امور دانست؛ یعنی آثار منفی به کارگیری این راه ها به اندازه ای است که برای اهداف مطلوب در تعلیم و تربیت اسلامی هیچ گاه نمی توان از آنها استفاده کرد، بلکه این کارها همواره در جهت خلاف هدف عام تعلیم و تربیت اسلامی هستند، و به همین دلیل، اساساً نباید آنها را در زمره ی روش های تعلیم و تربیت اسلامی به حساب آورد.(5)
ب) برای رسیدن به یک هدف، می توان از روش های گوناگون استفاده کرد
همان گونه که در مبنای سنخیت علت و معلول از مبانی هستی شناختی بیان کردیم، روش های گوناگون می توانند با هدفی واحد سنخیت داشته باشند. بنابراین، تنوع روش ها همواره معلول تنوع اهداف نیست؛ بلکه برای رسیدن به یک هدف نیز ممکن است روش های مختلف وجود داشته باشد. شناسایی این روش ها به برنامه ریزان و مجریان کمک می کند که در شرایط مختلف، بهترین و مناسب ترین روش ها را انتخاب کنند. در هر مورد، انواع روش های ممکن با توجه به اصل تناسب و اعتدال، تعیین می شوند.ج) یک روش می تواند برای رسیدن به اهداف گوناگون به کار رود.
بنا بر همان قاعده ی سنخیت، روش واحد نیز می تواند با اهداف متنوع، سنخیت داشته باشد. این امر گویای این حقیقت است که هر روش لزوماً منحصر به هدفی خاص نیست و ممکن است از روش واحدی برای دست یابی به چند هدف استفاده گردد. اگر یک روش چنین قابلیتی را داشته باشد که برای دست یابی به اهداف متنوع به کار رود، ممکن است شرایطی فراهم شود که همزمان به اهداف مزبور دست یابیم و به اصطلاح، با یک تیر دو یا چند نشان بزنیم یا در زمان های مختلف، برای وصول به اهداف مزبور از همان نوع روش استفاده کنیم.د) روش ها با عناوینی کلی و انتزاعی بیان می شوند
با توجه به این که روش ها می توانند در موارد مختلف به کار آیند، عناوین بیان کننده ی روش ها مفاهیمی کلی هستند. همچنین از آنجا که روش ها ناظر به رابطه ی فعالیت ها با اهداف اند، باید گفت این عناوین از تأثیر نوعی فعالیت در تعلیم و تربیت انتزاع می شوند و نشان دهنده ی ماهیت یک کار، صرف نظر از تأثیر آن در تعلیم و تربیت، نیستند. برای مثال سخنرانی، از آن جهت که بیان شفاهی مطالب به صورت یک سویه برای آموزش به دیگران است، یکی از روش های تعلیم به شمار می رود.نکته ای که مناسب است در اینجا بدان توجه کنیم این است که باید میان خود روش ها و گزاره هایی که درباره ی روش ها هستند، فرق گذاشت. برای مثال، این گزاره که « سخنرانی از روش های آموزشی است»، گزاره ای درباره ی روشی با عنوان « سخنرانی» است و نباید خود گزاره ی مزبور را از روش ها به حساب آورد؛ گرچه منظور از روش سخنرانی مفاد این گزاره یا گزاره ای مشابه آن است. همچنین درست است که شناسایی روش ها برای آن صورت می گیرد که آنها را در شرایط مناسب به کار ببریم و گزاره هایی تجویزی (6) مانند این بسازیم که « درباره ی توضیح مصطلاحات اولیه ی دانش هایی همچون ریاضی، باید بیشتر از روش سخنرانی استفاده کرد»؛ اما این گزاره های تجویزی نیز گزاره هایی درباره ی روش ها هستند، نه خود روش ها .
به این ترتیب، شاید منظور کسانی که روش ها را از سنخ گزاره های تجویزی دانسته اند این باشد که عموماً گزاره هایی که در تعلیم و تربیت درباره ی روش ها به کار می بریم از سنخ گزاره های تجویزی هستند. در بحث از اصول تعلیم و تربیت، به نمونه هایی از گزاره های تجویزی، که از جمله درباره ی شرایط یا نحوه ی به کارگیری روش ها بودند، اشاره کردیم. در واقع، روش ها از این جهت با عوامل و موانع مشابه هستند که با بیان اصول و نیز دستورالعمل های تعلیم و تربیت، درباره ی آنها گزاره هایی تجویزی برای راهنمای متصدیان تعلیم و تربیت صادر می کنیم. به هرحال، به نظر می رسد جز با مسامحه نمی توان روش ها را از سنخ گزاره های تجویزی به حساب آورد و باید گفت خود روش ها را با عناوینی کلی و انتزاعی بیان می کنیم.
هـ) روش ها ناظر به انواع فعالیت های اختیاری در حوزه ی تعلیم و تربیت هستند.
گفتیم که روش ها ناظر به فعالیت هایی در حوزه ی تعلیم و تربیت اند. همان گونه که پیش از این، حوزه ی این فعالیت ها را وسیع تر از عملیات مستقیم آموزشی و پرورشی گرفتیم و آن را، علاوه بر عملیات مزبور، به زمینه سازی، برنامه ریزی، ارزیابی و سایر عملیات مدیریتی در حوزه ی تعلیم و تربیت نیز اطلاق کردیم، در اینجا نیز روش ها را ناظر به انواع فعالیت های مزبور می گیریم. البته روشن است که این فعالیت ها باید اختیاری باشند، زیرا روش ها فعالیت هایی هستند که متصدیان تعلیم و تربیت، با انتخاب آنها و تحقق بخشیدن به آنها به اهداف مطلوب دست می یابند.به این ترتیب در حوزه ی تعلیم و تربیت روش ها را به انواعی از فعالیت های اختیاری اطلاق می کنیم و به تناسب انواع این فعالیت ها، انواعی از روش ها را نیز خواهیم داشت. در نتیجه، روش های تدریس و آموزش، روش های تربیت در ساحت های مختلف شخصی، الهی، فرهنگی - اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و طبیعی، روش های تغییر رفتار و عادت، روش های برنامه ریزی آموزشی و ارزیابی تحصیلی از جمله روش های تعلیم و تربیت خواهند بود.
و) روش ها دارای مراتب طولی هستند
با توجه به این که روش ها با عناوینی کلی بیان می شوند، می توان برای آنها مراتبی را در نظر گرفت، به گونه ای که از جهت درجه ی کلی بودن با یکدیگر متفاوت باشند. به عبارت دیگر، برخی از روش ها مصداق روش های دیگر محسوب شوند. در این صورت، روش ها خود دارای مراتبی طولی خواهند بود. برای مثال، چنانچه هدف، ترغیب مخاطب به یادگیری و تحریک انگیزه های مثبت او باشد، می توان با تزیین کلام که نوعی جذاب سازی ظاهری است به این هدف دست یافت. پس جذاب سازی ظاهری و تزیین کلام، هر دو از روش های تربیتی هستند، اما تزیین کلام، خود نوعی از جذاب سازی ظاهری است و در طول آن قرار می گیرد.ممکن است برای تفکیک این مراتب در نام گذاری، برای مراتب جزئی تر عنوانی غیر از « روش» انتخاب کنیم. اما از آنجا که تعیین کلی ترین عنوان دشوار است و به علاوه، تعداد این مراتب بیش از دو خواهند بود و به ناچار تعدادی از آنها باید با عنوانی واحد خوانده شوند، ضرورتی برای این تفکیک وجود ندارد. بنابراین، ما همه ی این مراتب را « روش» می نامیم و روش ها را به مراتب طولی تقسیم می کنیم.
البته یک روش ممکن است مرکب از انواعی از کارها و عملیات خاص و استفاده از ابزارهای مختلف باشد که می توان آنها را روندها (procedures) و فنون (technics) نامید. (7) در این اصطلاح، هر روند یا فن، یک جزء و بخشی از یک روش است و نسبت آن به روش، نسبت جزء به کل است، نه جزئی به کلی. برای مثال چنانچه معلم بخواهد در کلاس، از روش بحث گروهی استفاده کند برای این کار از روندها و فنونی مانند تقسیم بندی افراد کلاس به گروه های مساوی، کنار هم چیدن صندلی های هر گروه، تعیین سر گروه و منشی برای هر گروه، تقسیم سؤالات یا وظایف کلاسی میان گروه ها، گزارش گیری از گروه ها و زیر هم نوشتن نتایج بحث گروه ها در روی تابلو استفاده می کند. از آنجا که هیچ یک از فعالیت های مزبور مستقلاً در آموزش تأثیر ندارند، آنها را روش های آموزش نمی نامیم.
ز) به کارگیری روش ها ممکن است با یکدیگر تزاحم داشته باشند.
با توجه به این که روش ها انواعی از فعالیت های اختیاری هستند و افعال اختیاری انسان گاه با یکدیگر در تزاحم اند، ممکن است روش ها در عمل با یکدیگر تزاحم پیدا کنند. به عبارت دیگر، با این که ممکن است برای دست یابی به اهداف تعیین شده، روش های متنوعی وجود داشته باشد برخی روش ها را نمی توان با هم به کار برد و در این گونه موارد، چاره ای جز انتخاب میان روش های ممکن نیست. در این گونه موارد، بنابر اصل اولویت باید روش برتر را شناسایی و انتخاب کرد.ح) روش ها علاوه بر فعالیت ها و اهداف، با سایر مؤلفه های تعلیم و تربیت، ارتباط دارند.
چنان که دیدیم، روش ها بر برخی مبانی مانند سنخیت علت و معلول، استوارند. از سوی دیگر، در حوزه ی تعلیم و تربیت روش ها ناظر بر انواع فعالیت های اختیاری هستند و از رابطه ای که این فعالیت ها با اهداف تعیین شده در تعلیم و تربیت دارند، انتزاع می شوند. به این ترتیب، روش ها با انواع فعالیت های اختیاری در این حوزه و نیز با انواع اهداف تعلیم و تربیت ارتباط دارند. از آنجا که این اهداف، شامل همه ی اهداف میانی نیز می شوند و برخی اهداف میانی براساس مراحل و ساحت ها تعیین می گردند، روش ها با مراحل و ساحت های تعلیم و تربیت نیز ارتباط می یابند.برای مثال، ممکن است یک روش برای وصول به اهداف تربیتی در ساحتی خاص یا در مرحله ای خاص مناسب باشد. از آنجا که فعالیت های اختیاری در حوزه ی تعلیم وتربیت، با به کارگیری سازمان دهی عوامل و رفع یاکنترل موانع مختلف صورت می گیرد، روش ها با عوامل و موانع تعلیم و تربیت نیز ارتباط خواهند داشت. همچنین با توجه به این که به کارگیری روش ها خود، نوعی از عملیات مربوط به حوزه ی تعلیم و تربیت است، اصول تعلیم و تربیت، بر به کارگیری روش ها نیز حاکم هستند و به این ترتیب، روش ها با اصول نیز ارتباط می یابند. پس می توان گفت روش ها با سایر مؤلفه های تعلیم و تربیت ارتباط دارند.
تعریف تفصیلی روش های تعلیم و تربیت اسلامی
براساس نکات هشت گانه ای که درباره ی روش ها بیان کردیم، اینک می توانیم روش های تعلیم و تربیت اسلامی را این گونه تعریف کنیم:روش های تعلیم و تربیت اسلامی، که با عناوینی کلی بیان می شوند، ناظر به انواعی از فعالیت های اختیاری در حوزه ی تعلیم و تربیت اسلامی هستند که می توانند ما را - هرچند در شرایطی - به اهداف مطلوب در این حوزه برسانند. این روش ها، که با همه ی مؤلفه های تعلیم و تربیت اسلامی به نوعی ارتباط دارند و از تأثیر این فعالیت ها بر تعلیم و تربیت انتزاع می شوند، خود دارای مراتبی طولی هستند و برخی از آنها برای اهداف مختلف به کار می روند. از سوی دیگر، برای رسیدن به یک هدف نیز ممکن است روش هایی متنوع و احیاناً متزاحم وجود داشته باشد. فعالیت هایی که روش های تعلیم و تربیت اسلامی ناظر به آنها هستند، اعم از فعالیت های خاص آموزشی و پرورشی است و انواع عملیات مدیریتی در این حوزه، مانند برنامه ریزی و ارزیابی را نیز شامل می شوند.
تعیین روش
با توجه به این که گفتیم روش های تعلیم و تربیت باید قابلیت آن را داشته باشند که ما را به اهداف تعلیم و تربیت برسانند، تعیین این روش ها منوط به احراز چنین قابلیتی است. این قابلیت نسبت به اهداف تعلیم و تربیت، غالباً با روش تجربی به دست می آید، چنان که درباره ی نحوه و میزان تأثیر روش ها در دست یابی به اهداف و نیز برتری برخی بر برخی دیگر نیز از همین راه تحقیق می شود؛ روشی که با آزمون و خطا همراه است و امکان کشف نادرست بودن برخی روش ها را در مواردی باقی می گذارد، چنان که همواره راه را برای کشف روش های مناسب تر و بهتر باز نگاه می دارد.از سوی دیگر، در تعلیم و تربیت اسلامی، همه ی اهداف باید در جهت قرب الهی باشند. اینک سؤال این است که چگونه می توان قابلیت فعالیت هایی خاص را برای وصول به چنین اهدافی احراز کرد. آیا روش تجربی در اینجا کارایی دارد یا باید از روشی دیگر بهره جست؟
مسلماً چنانچه در دین اسلام به برخی روش ها تصریح شده باشد، به این معناست که خود دین، چنین قابلیتی را در آنها تضمین کرده است و آنها را می توان از روش های تعلیم و تربیت اسلامی به شمار آورد. البته انتساب این روش ها به دین، منوط به یافتن ادله ای است که از جهت صدور و دلالت معتبر باشند، یعنی هم اطمینان داشته باشیم که خداوند یا پیشوایان دین آنها را بیان کرده اند و هم معنای آنها کاملاً روشن باشد. از سوی دیگر، می دانیم که چنانچه در میان آموزه های دینی، دلیلی معتبر بر منع از انجام دادن کاری یافت نشود، انجام دادن آن کار شرعاً مجاز است. مجاز بودن چنین کاری را که فقها با تمسک به اصل برائت اثبات می کنند می توان با توجه به برخی مبانی، که پیش از این از آنها سخن گفتیم، توضیح داد.
یکی از این مبانی حکمت الهی است که بنابر آن، همه ی ابعاد و شئون وجودی انسان و قابلیت ها و ظرفیت هایی که با تعلیم و تربیت می توانند به فعلیت برسند در وصول او به مقام قرب الهی مؤثر هستند، و البته در این زمینه، حدود و مرزهایی وجود دارد که تخطی از آنها برای وصول به این هدف زیان بار است.
مبنای دیگر، این است که دین اسلام دینی کامل است که از جانب خداوند حکیم برای راهنمایی بشر به سعادت حقیقی او آمده و در این راه، همه ی احکام لازم را بیان کرده است. به این ترتیب، دین اسلام همه ی حدود و مرزها را در همه ی ابعاد و شئون زندگی انسان تعیین کرده و در نتیجه، نبودن منع شرعی از کاری، خود دلیلی بر ممنوع نبودن و مجاز بودن آن است. پس می توان گفت چنانچه با روش تجربی، قابلیت نوعی فعالیت برای وصول به برخی اهداف تعلیم و تربیت، احراز گردید و در ادله ی معتبر شرعی، دلیلی بر منع از به کارگیری آن یافت نشد، می توان آن را به صورت یکی از روش های تعلیم و تربیت اسلامی - به معنای از روش های مجاز و مقبول در اسلام - به کار گرفت.
به این ترتیب، روش هایی از دیدگاه تعلیم و تربیت اسلامی قابل قبول اند، که یا براساس دلایل معتبر شرعی، صریحاً به عنوان روش مقبول، پذیرفته شده باشند، یا دست کم، ناسازگاری آنها با آموزه های دینی براساس ادله ی معتبر شرعی به اثبات نرسیده باشد؛ همان گونه که جواز استفاده از این روش ها نیز یا باید براساس ادله ی معتبر شرعی اثبات شود یا دست کم، منع استفاده از آنها با دلایل معتبر شرعی اثبات نگردیده باشد.
دسته بندی روش ها
براساس تعریف ارائه شده، می توان روش ها را از فعالیت های خاص، اصول، عوامل، روندها و فنون تفکیک کرد. اما با دقت می توان دریافت که با این حال، روش ها طیفی وسیع را شامل می شوند و تنوع بسیار دارند. این تنوع از یک سو، بر اساس تنوع فعالیت هایی است که در حوزه ی تعلیم و تربیت اسلامی صورت می گیرد؛ از سوی دیگر، ناشی از تنوع اهدافی است که روش ها با آنها رابطه دارند و به تبع آن، با تنوع ساحت ها و مراحل مختلف تعلیم و تربیت نیز تنوع می یابند. از جهت سوم، مربوط به تنوع عوامل و موانعی است که روش ها با آنها ارتباط برقرار می کنند و از جهت چهارم، به اختلاف مراتب طولی خود روش ها مربوط است که برخی از آنها از مصادیق برخی دیگر به شمار می روند. در نتیجه، روش ها را می توان به صورت های مختلف دسته بندی کرد.برای نمونه، روش های برنامه ریزی آموزشی، تدریس و سنجش و ارزش یابی تحصیلی، سه نوع از روش ها بر اساس انواع فعالیت ها در حوزه ی تعلیم و تربیت اند. روش های تعلیم و تربیت در ساحت های شخصی، اجتماعی و الهی (8)، سه نوع از روش ها بر اساس انواع اهداف و ساحت ها، و روش های تعلیم و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان، سه نوع از روش ها بر اساس تنوع اهداف و مراحل تعلیم و تربیت است. همچنین تقسیم بندی روش ها به آشکار و پنهان (9)، یا به نظری، عملی و تلفیقی، یا به گفتاری، نوشتاری و عملی، (10) یا به مکانیزه و دستی یا به مستقیم و غیرمستقیم، یا به گروهی و فردی، یا به فعال و منفعل، (11) یا به ایجادی، اصلاحی و عام، (12) نمونه هایی از تقسیم بندی روش ها براساس تنوع عوامل و موانع دخیل در تعلیم و تربیت، یا نوع دخالت آنها هستند. نیز طبقه بندی روش ها و ذکر روش « تنبیه» ذیل « روش های مهار گرایش های منفی» و تقسیم آن به « تنبیه سلبی» و « تنبیه ایجابی» و گنجاندن روش های « محروم کردن» و « جریمه کردن» ذیل « تنبیه سلبی» و روش های « وادار کردن به فعالیت های آزارنده» و « به کارگیری محرک های آزارنده» ذیل « تنبیه ایجابی» نمونه ای از دسته بندی روش ها در مراتب طولی است. (13)
هر یک از این دسته بندی ها ویژگی ممتاز خود را دارد و نشان دهنده ی تنوع روش ها از جهتی خاص است و طبعاً برای دست یابی به همه ی انواع روش ها باید به تنوع روش ها از همه ی جهات مزبور توجه داشت. ما در اینجا نمونه ای از دسته بندی روش ها را ذکر می کنیم که در آن سعی شده است همزمان به سه جهت مختلف توجه شود. در این دسته بندی، ابتدا روش ها به دو دسته ی کلی روش های مربوط به مدیریت و روش های مربوط به محتوا تقسیم می شوند. با توجه به اینکه مدیریت دانش مستقلی است و بررسی روش های مربوط به مدیریت مجال دیگری می طلبد، در اینجا تنها به چند نمونه از روش های معمول در مدیریت اشاره کرده ایم. اما روش های مربوط به محتوا، براساس اهداف بینشی، گرایشی و رفتاری به سه دسته فرعی تقسیم شده و ذیل هر یک، روش هایی عرضی و طولی ارائه گردیده است. روش های هم عرض، با فاصله ی یکسان از حاشیه و از میان روش های در طول هم، روش های ذیل یک روش، با فاصله ای بیشتر در زیر آن درج شده اند. در بیان روش های هم عرض سعی شده است نمونه هایی از روش ها بر اساس انواع عوامل و موانع یا نحوه ی تأثیرگذاری آنها بیان شود.
بنابراین، دسته بندی روش های مربوط به محتوا در اینجا براساس ساحت های سه گانه ی اصلی تعلیم و تربیت ( بینشی، گرایشی و رفتاری) و با رعایت طبقه بندی میان روش های مزبور صورت گرفته است. با توجه به ساحت های جزئی تر هجده گانه و اهداف مربوط، که در مباحث قبل به آنها اشاره کردیم و نیز انواع مراحل، عوامل و موانع تعلیم و تربیت، می توان روش های شناسایی شده را، که قابلیت دست یابی به اهداف متناسب با هر بخش را دارند، جداگانه دسته بندی کرد. از آنجا که بسیاری از این روش ها مشترک هستند، این نوع تقسیم بندی برای مقصود فعلی ما، که ذکر فهرست وار نمونه هایی از روش هاست، مناسب نیست و به همین جهت، در تقسیم روش های محتوایی به لحاظ ساحت ها به سه ساحت بینشی، گرایشی و رفتاری بسنده کرده ایم. البته پس از بیان هر روش، لازم است کارآیی ها و محدودیت های استفاده از این روش ها نیز به طور جداگانه و ذیل هر روش، بر اساس دلایل معتبر عقلی، نقلی و تجربی تعیین شود. این کار نیز برعهده ی دانش تعلیم و تربیت اسلامی است. به این ترتیب، هدف از بیان روش ها در اینجا، تنها ذکر برخی نمونه ها بوده است، نه استقصای کامل و نه بیان شرایط استفاده از آنها.
با توجه به آنچه درباره ی معیار مقبول بودن روش ها از نظر اسلام گفتیم، در هر قسمت کوشیده ایم ابتدا روش هایی را ذکر کنیم که در متون اسلامی به آنها تصریح شده یا کاربرد آنها نشان داده شده است و برای نمونه، ذیل هر یک برخی از آیات و روایات مربوط را آورده ایم و به دنبال آن، روش هایی را ذکر کرده ایم که گرچه در متون دینی به آنها تصریح نشده، می توان آنها را ذیل عناوینی عام تر که مورد تصریح یا قبول اسلام است قرار داد. همچنین باید توجه داشت که عناوین به کار رفته برای روش ها ممکن است ناظر به عمل معلم و مربی، یا متعلم و متربی یا دیگر متصدیان تعلیم و تربیت باشد.
نمونه ها
1. روش های مربوط به مدیریت
روش های مدیریت تعلیم و تربیت را می توان به اقسام مختلف تقسیم کرد. برخی از این اقسام به طور کلی مربوط به نحوه ی نگرش و اعمال مدیریت هستند و میان همه ی اجزای مدیریت مشترک اند و برخی به روش های بخشی از اجزای مدیریت، مانند هدایت و رهبری، طراحی و برنامه ریزی، سازمان دهی، بسیج عوامل و امکانات و نظارت یا ارزیابی مربوط می شوند. برای مثال، مدیریت نظام گرا و اقتضایی (14) و نیز مدیریت محافظه کار، مشارکتی و میانه (15) از جمله اقسام مربوط به نحوه ی نگرش و اعمال مدیریت به طورکلی هستند و آزمون کتبی و شفاهی، آزمون های اندازه گیری پیشرفت، اندازه گیری توانایی و پرسش نامه ی علایق، (16) گزارش از خود (17) و مشاهده یا ارائه ی کار، گفتار یا رفتار، از روش های ارزیابی محسوب می شوند.2. روش های مربوط به محتوا
1-2- روش های مربوط به اهداف بینشی
مشاهده حسی
قرآن کریم : ... وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ: (18) و برای شما گوش و چشم ها و دل ها قرار داد تا شاید شکرگزار باشید.تجربه و آزمایش
عن أمیر المؤمنین (ع): مَن کَثُرَت تَجرِبَتُهُ قَلَّت غِرَّتُه: (19) آن کس که تجربه اش زیاد باشد، فریب خوردنش کمتر می شود؛ کَفی بالتَّجَارِبِ مُودِّباً: (20) تجربه ها برای ادب آموزی کافی است؛ العَاقِلُ مَن وَعَظَمتهُ التَّجارِب: (21) عاقل کسی است که تجربه ها به او پند آموزند.درون نگری
قرآن کریم: سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ...: (22) به زودی نشانه های خود را در آفاق و نیز در درون خودشان به آنها نشان می دهیم تا برای ایشان روشن شود که او حق است.وحی و الهام
وحی به معنای عام شامل الهام نیز می شود، اما به معنای مصطلح، مخصوص انبیای الهی است و الهام نیز با شرایط خاصی برای افراد خاص تحقق می یابد.قرآن کریم: إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَ عِیسَى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَیْمَانَ وَ آتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً: (23) ما به تو وحی کردیم چنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی کردیم و به داود کتاب زبور را دادیم؛ وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ: (24) و آنان ( ابراهیم، اسحاق و یعقوب) را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند و به ایشان انجام کارهای خیر و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم در حالی که پرستش گر ما بودند؛ إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ...: (25) آن هنگام که به مادرت آنچه را که باید الهام می شد الهام کردیم که او را در صندوقی بگذار و صندوق را در دریا بیفکن؛ ... وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی... : (26) و اگر هدایت یافتم به واسطه ی آن چیزی است که پروردگارم به من وحی کرد.
شهود و مکاشفه
عن الباقر (ع) - لَمَّا قالَ لَهُ أبُو بَصیر: مَا أکثَرَ الحَجیجُ وَ أعظَمَ الضَّجیجُ – بَل مَا أکثَرَ الضَّجیجُ وَ أقَلَّ الحَجیجُ. أ تُحِبُّ أن تعلَمَ صِدقَ ما اقولُهُ و تراهُ عیاناً؟ فَمَسَحَ یَدَهُ علی عینَیهِ و دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَعَادَ بَصِیراً، فَقَالَ: انظُر یا أبا بصیر إلَی الحجیج. قالَ: فَنَظَرتُ فَإذا أکثَرُ الناسِ قِرَدَه و خنازیرُ، و المومِنُ بینهُم مِثلُ الکواکَبِ اللامِع فی الظَّلمَاء. فقال أبو بصیر: صَدَقتَ یا مولایَ، مَا أقَلَّ الحجیجُ و أکثَرَ الضَّجیج! ... : (27) ابوبصیر به امام باقر (ع) عرض کرد: چه قدر حاجیان زیاد و ناله و فریاد عظیم است! حضرت به او فرمود: بلکه چه قدر ناله و فریاد زیاد و حاجی کم است! آیا دوست داری درستی آنچه به تو می گویم به چشم ببینی؟ آن گاه دست خود را بر دو چشم او کشید و دعاهایی خواند تا چشم او ] به حقیقت [ بینا شد. آن گاه فرمود: ابوبصیر به حاجیان بنگر. ابوبصیر گفت: نگاه کردم؛ به ناگاه دیدم بیشتر مردم بوزینه و خوک بودند و مؤمن در میان آنها مانند ستاره ی درخشانی در تاریکی بود. ابوبصیر گفت: راست گفتی، مولای من، چه قدر حاجی کم و ناله و فریاد فراوان است!حدس، گمان و تخمین و تخیل
عن أمیر المؤمنین (ع): ظَنُّ الرَّجُلِ عَلَی قَدرِ عَقلِه: (28) گمان آدمی به اندازه ی عقل اوست؛ الظَّنُّ الصَّوابُ من شیمِ اُولِی الالبَاب: (29) گمان درست از ویژگی های خردمندان است.تأمل، تعقل، تفکر و تدبر
قرآن کریم: ... إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ: (30) به درستی که در این امر، نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند؛ ... إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ: (31) به درستی که در این امر، نشانه هایی است برای گروهی که تعقل می کنند؛ وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ: (32) و گویند: اگر گوش داده بودیم یا تعقل می کردیم اکنون در زمره ی دوزخیان نمی بودیم؛ کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ: (33) قرآن کتابی است که ما به سوی تو فرستادیم و برکات فراوان دارد، تا در آیات آن تدبر کنند و تا خردمندان از آن متذکر شوند؛ أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا: (34) پس آیا در قرآن تدبر نمی کنند یا بر این گونه دل ها قفل نهاده شده است؟عن رسول الله (ص): استَرشِدُوا العَقلَ تَرشُدُوا وَ لا تَعصُوهُ فَتَندِمُوا: (35) از عقل راهنمایی بخواهید تا راه یابید و از آن سرپیچی نکنید که پشیمان می شوید.
عن أمیر المؤمنین (ع): فِکرُکَ یَهدِیکَ إلَی الرَّشَادِ وَ یَحدُوکَ إلَی إصلاحِ المَعَاد: (36) فکر کردن، تو را به راه درست هدایت می کند و به اصلاح آخرت وا می دارد؛ فَضلُ فِکرٍ وَ تَفَهُّم أنجَعُ مَن فَضلِ تَکرَارٍ وَ دِرَاسَه: (37) زیاد فکر کردن و فهمیدن سودمندتر از تکرار و فرا گرفتن زیاد است؛ مَن أکثَرَ الفِکرَ فِی مَا یَعلَمُ أتقَنَ عِلمَهُ، وَ فَهِمَ مَا لَم یَکُن یَفهَم: (38) کسی که در آموزه هایش زیاد فکر کند، دانشش را اتقان می بخشد و آنچه نمی توانست بفهمد می فهمد.
عن المجتبی (ع): عَجِبتُ لِمَن یَتَفَکَّرُ فی مَأکُولِهِ کَیفَ لا یَتَفَکَّرُ فی معقولِهِ، فَیُجَنِّبَ بَطنَهُ مَا یُوذِیهِ وَ یُودِعَ صَدرَهُ مَا یُردیه: (39) در شگفتم از کسی که درباره ی خوراک خود فکر می کند، چگونه درباره ی اندیشه اش فکر نمی کند، پس شکم خود را از آنچه آزارش می دهد دور می دارد، اما به سینه اش آنچه آن را هلاک می کند می سپارد؛ عَلَیکُم بِالفِکرِ فَإنَّهُ حَیَاهُ قَلبِ البَصیرِ وَ مَفاتیحُ أبوَابِ الحِکمَه: (40) تفکر کنید که فکر مایه ی زندگی برای دل صاحب بصیرت و کلید درهای حکمت است.
عن الکاظم (ع): یا هِشام، إنَّ للهِ علی الناسِ حُجَّتَینِ: حُجَّهً ظَاهِرهً وَ حُجَّهً باطنَهً؛ فَأمَّا الظاهِرَهُ فالرُّسُلُ و الا نبیاءُ و الائمَّهُ و اما الباطنَهُ فالعُقُول: (41) خداوند دو حجت بر مردم دارد: حجت آشکار و پنهان. حجت آشکار فرستادگان، پیامبران و امامان هستند و حجت پنهان، عقل ها] ی مردم[.
استدلال
قرآن کریم: ... قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ؛ (42) بگو اگر راست می گویید دلیل خود را بیاورید.قیاس، استقرا و تمثیل
قرآن کریم: لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ: (43) اگر در آسمان و زمین جز خداوند یکتا، خدایان ] دیگر[ بودند، زمین و آسمان تباه می شدند، پس خداوند که پروردگار عرش است از آنچه او را توصیف می کنند منزه است؛ أَلَمْ تَرَکَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ: (44) آیا ندیدی خداوند چگونه مثال زده سخن پاکیزه را به درختی پاکیزه تشبیه کرد که ریشه اش ثابت و شاخه اش در آسمان است و همواره به اذن پروردگارش میوه هایش را به بار می آورد و خداوند مثال ها را برای مردم می زند تا شاید متذکر شوند. و نیز مثال سخن ناپاک همچون درختی ناپاک است که از ریشه در می آید و روی زمین می افتد و ثبات و قرار ندارد؛ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ: (45) خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد پس رودخانه هایی به اندازه ی گنجایش خود جاری شدند. آن گاه سیل کفی بلند با خود برداشت و از آنچه برای زینت یا کالا در آتش می افکنند نیز کفی مانند آن بر می آید. خداون حق و باطل را چنین مثال می زند. اما کف با بیرون افتادن از بین می رود و اما آنچه برای مردم سودمند است در زمین باقی می ماند. خداوند مثل ها را چنین می زند؛ وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکَاثاً... : (46) و مانند آن زن که رشته هایش را پس از محکم شدن وا می تابید نباشید.عن أمیر المؤمنین (ع): فَإنَّمَا مَثَلُ الدُّنیا مَثَلُ الحَیَّهِ لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ قَاتِلٌ سَمُّهَا ...: (47) دنیا مانند ماری است که چون آن را لمس کنی نرم است، اما سمی کشنده دارد.
برهان، خطابه و جدل
قرآن کریم: ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ...: (48) ] مردم را[ با حکمت ( برهان) و موعظه ی ( خطابه) نیکو به سوی پروردگارت دعوت کن و با ایشان با روش نیکوتر به مجادله ( جدل) برخیز.در قرآن کریم، هم از روش برهانی و خطابی استفاده شده، و هم به روش جدلی و با استفاده از برخی عقاید طرف مقابل، برای اثبات نادرستی برخی عقاید و اعمال دیگر آنها استدلال شده است. از جمله در برابر کسانی که از داشتن دختر ننگ داشتند و فرشتگان را دختران خدا می دانستند، می فرماید: أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثَى تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَى: (49) آیا پسران برای شما و دختران برای خداست؟ در این صورت، چه تقسیم ظالمانه ای است؟ و در بحث با اهل کتاب، بر استفاده از اصول مشترک و مورد قبول آنها تأکید می کند: قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ... : (50) بگو ای اهل کتاب، بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خداوند را عبادت نکنیم و چیزی را شریک او نگیریم و یکدیگر را به جای خدا در مقام ربوبیت قرار ندهیم؛ چنان که نمونه هایی از استدلال جدلی را در برخورد حضرت ابراهیم (ع) با مشرکان نیز نقل می کند: قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هٰؤُلاَءِ یَنْطِقُونَ قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لاَ یَضُرُّکُمْ: (51) ابراهیم گفت: بلکه این بت که بزرگ آن بت هاست این کار را کرده ] بت های دیگر را شکسته است[. پس اگر سخن می گویند از خود آن بت ها بپرسید. آن گاه آنها به خود آمدند و ] به یکدیگر[ گفتند: به راستی که شما ستمکارید. سپس سرافکنده شدند ] و گفتند:[ تو می دانی که اینها سخن نمی گویند. ابراهیم گفت: پس آیا به جای خدا چیزهایی را می پرستید که هیچ سود و زیانی برایتان ندارند؟!
در سیره ی ائمه ی اطهار علیهم السلام نیز از روش جدلی استفاده شده است. از جمله ، امام رضا خطاب به جاثلیق نصرانی – که عیسی (ع) را خدا می دانست - می فرمایند: ما بر عیسی ایرادی نداریم جز این که سستی می ورزید و نماز و روزه کم به جا می آورد. جاثلیق گفت: عیسی یک روز را هم افطار نکرد و یک شب را هم نخوابید و پیوسته روزه دار بود و شب را به عبادت می ایستاد. امام رضا (ع) فرمودند: پس برای چه کسی نماز و روزه به جا می آورد؟! (52)
توجه، تمرکز و تعمق
عن الصادق (ع): أمَا وَ اللهِ مَا اُوتِیَ لُقمَانُ الحِکمَهُ بِحَسَب وَ لا مَالٍ وَ لا أهلٍ وَ لا بَسطٍ فی جِسمِ وَ لا جَمالٍ، وَ لکِنَّهُ کَانَ رَجُلاً ... عَمیقَ النَّظَرِ طویلَ الفِکرِ حدیدَ النَظَر ...: (53) به خدا قسم که حکمت به لقمان به جهت خاندان، ثروت، خانواده، تنومندی و زیبایی داده نشد، بلکه او مردی با دید عمیق و فکر طولانی و تیزبین بود.تذکر و یادآوری
قرآن کریم: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ: (54) و یادآوری کن که همانا یادآوری برای مؤمنان سودمند است؛ فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ: (55) پس یادآوری کن که همانا تو یادآوری کننده ای.تکرار
عن الباقر أو الصادق (ع): إذَا بلغَ الغُلامُ ثَلاثَ سنینَ، فَقُل لَهُ سَبعَ مَرَّات: قُل: « لا إلا إلا الله»، ثُمَّ یُترَکُ حتی تتمَّ لَهُ ثَلاثُ سنینَ و سبعَهُ أشهُرٍ وَ عِشرُونَ یَوماً ثُمَّ یُقالُ لَهُ: فَقُل « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ (ص)» سَبعَ مَرَّاتٍ، و یُترَکُ حتی تَتِمَّ له اربعُ سنینَ، ثمَّ یقالَ لَهُ: قُل سَبعَ مَرَّاتٍ « صلی الله علیه محمدٍ و آلِ محمدٍ» ثُمَّ یُترَکُ حَتَّی تَتِمَّ لَهُ خَمسُ سُنین ...: (56) هر گاه کودک به سه سالگی رسید، به او بگو هفت بار « لا اله الا الله» بگوید. آن گاه کودک رها می شود تا سه سال و هفت ماه و بیست روزش شود؛ آن گاه به او گفته می شود: هفت بار بگو « محمد رسول الله» و رها می شود تا چهار سالش تمام شود؛ آن گاه به او گفته می شود: هفت بار بگو « صلی الله علی محمد و آل محمد» سپس رها می شود تا پنج سالش تمام شود.توجه به دیدگاه های دیگران
قرآن کریم: ... فَبَشِّرْ عِبَادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولٰئِکَ هُمْ أُولُواالْأَلْبَابِ: (57) پس بندگانم را بشارت ده، آنان که سخن را می شنوند و از برترین سخن پیروی می کنند. آنان اند کسانی که خدا هدایتشان کرده و هم آنان صاحبان خرد هستند.عن أمیر المؤمنین (ع): حَقٌّ عَلَی العَاقِلِ أن یُضِیفَ إلَی رَأیِهِ العُقلاءِ و یَضُمَّ إلَی عِلمِهِ عُلُومَ الحُکَمَاء: (58) سزاوار است که عاقل، نظر عقلا را به نظر خویش بیفزاید و دانش های حکیمان را به دانش خود ضمیمه کند.
شبهه زدایی و جلوگیری از وساوس ذهنی و فکری
عن أمیر المؤمنین (ع): ... وَ احذَرُوا الشُّبهَهَ فَإنَّهَا وُضِعَت لِلفِتنَه: (59) از شبهه بپرهیزید که برای آزمایش نهاده شده است؛ عَلَیکَ بِلُزُومِ الیَقینِ و تَجَنُّبِ الشَّکِّ فَلَیسَ لِلمَرءِ شَیءٌ أهَلَکَ لِدِینِهِ مِن غَلَبَهِ الشَّکِّ علی یقینه: (60) بر تو باد که همیشه همراه یقین باشی و از شک بپرهیزی، چرا که چیزی به اندازه ی غلبه شک بر یقین، دین آدمی را تباه نمی کند؛ مَن قَوِیَ یقینُهُ لَم یرتَب: (61) آن که یقینش قوی باشد، دچار شک و تردید نمی شود.عن السجاد (ع): وَ هَب لِی نُوراً أمشِی بِهِ فی النَّاسِ و أهتَدِی بِهِ فی الظُّلُماتِ و أستَضِیءُ بِهِ مِنَ الشَّکِّ و الشُّبَهَات: (62) و به من نوری عطا کن که با آن در میان مردم حرکت کنم و با آن در تاریکی ها راه یابم و از آن در مقابل شک و شبهه ها روشنایی گیرم.
عن الصادق (ع): بَادِرُوا أحدَاثَکُم بِالحَدیثِ قَبلَ أن تَسبِقَکُم إلَیهِمُ المُرجِئَه: (63) جوانانتان را زودتر با حدیث آشنا کنید، پیش از آنکه مرجئه در روی آوردن به سوی آنها بر شما سبقت گیرند.
نقد
عن المسیح - علی نبینا و آله و علیه السلام، ... کُونُوا نَقَّادَ الکَلام... : (64) در ] فهم و گزینش[ سخنان، نقاد ( نکته سنج و دقیق) باشید.عبرت آموزی
قرآن کریم: ... فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ: (65) پس ای صاحب دیدگان، عبرت گیرید.عن رسول الله (ص): اعتَبِرُوا، فَقَد خَلَتِ المَثُلاتُ فی مَن کَانَ قَبلَکُم: (66) قطعاً میان پیشینیان شما عقوبت هایی بوده است؛ از آنها عبرت بگیرید.
عن أمیر المؤمنین (ع): ... وَ الاعتِبَارُ مُنذِرٌ نَاصِح ... الاعتِبَارُ یَقُودُ إلَی الرِّشَاد: (67) عبرت بیم دهنده ای پندآموز است ... عبرت به راه رشد راهنمایی می کند؛ ... و إنَّمَا یَنظُرُ المُومِنُ إلَی الدُّنیا بِعَینِ الاعتبار... : (68) مؤمن به دنیا با چشم عبرت آموز می نگرد؛ مَنِ اعتَبَرَ أبصَرَ وَ مَن أبصَرَ فَهِمَ وَ مَن فَهِمَ عَلِم: (69) آن کس که عبرت گیرد، بصیرت یابد و آن کس که بصیرت یابد می فهمد و آن کس که بفهمد دانا شود؛ ... فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللهِ بِالعِبَرِ النَّوافِعِ وَ اعتَبِرُوا بِالآیِ السَّوَاطِع ...: (70) پس ای بندگان خدا با عبرت های سودمند پند گیرید و از دلایل روشن عبرت آموزید؛ إنَّ ذَهَابَ الذَّاهبینَ لَعِبرَهٌ للقومِ المُتَخَلِّفِین: (71) گذشتن گذشتگان مایه ی عبرت آیندگان است.
توصیف و تبیین
قرآن کریم: هٰذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ: (72) این ] قرآن[ برای مردم بیان و برای پرهیزکاران هدایت و موعظه است؛ ... وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ... : (73) و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است؛ ... وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ: (74) و قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را به ایشان نازل شده است برای مردم تبیین کنی و باشد که تفکر کنند؛ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ: (75) و جن و انس را جز برای عبادت خود نیافریدم؛ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ: (76) بدانید که خدا زمین را پس از مرگ آن زنده می کند. به تحقیق که نشانه ها را برایتان تبیین کردیم شاید تعقل کنید.تحلیل
قرآن کریم: فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ: (77) در نتیجه، به سزای آن که با خدا خلف وعده کردند و از آن روی که دروغ می گفتند، تا روزی که او را ملاقات می کنند، در دل هایشان نفاق را باقی گذارند؛ ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ کَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِءُونَ: (78) سپس عاقبت کسانی که کارهای ناشایست انجام می دادند آن شد که آیات خداوند را تکذیب کردند و آنها را به سخره گرفتند.مقایسه
قرآن کریم: مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ: (79) آنچه نزد شماست نابود می شود و آنچه نزد خداست باقی می ماند و قطعاً آنها را که صبر پیشه کردند با بهتر از عمل خودشان پاداش می دهیم؛ وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقَى: (80) و به آنچه گروه هایی از آنها را از آن برخوردار کردیم، که همان شکفتگی زندگی دنیاست تا آنها را به این وسیله بیازماییم، چشم خود را مدوز و روزی پروردگار تو بهتر و پاینده تر است؛ وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ: (81) و زندگی دنیا جز بازیچه و سرگرمی نیست و خانه ی آخرت برای آنان که تقوا پیشه کنند بهتر است. پس آیا ] در این باره[ اندیشه نمی کنید؟؛ لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولٰئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ: (82) برای آنان که پروردگارشان را اجابت کردند پاداشی نیکوست و کسانی که او را اجابت نکردند، اگر آنچه در زمین است و نظیر آن را داشته باشند برای بازخرید خود خواهند داد. حساب ایشان بد و جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی است؛ ... أَفَمَنْ یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ: (83) پس آیا آن کس که در آتش افکنده می شود بهتر است یا آن که روز قیامت در حالت امن وارد می شود؟ هر چه می خواهید بکنید که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است؛ لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً: (84) افراد با ایمانی که بدون عذر و علت از جهاد باز می نشینند با آنان که با مال و جان خود در راه خدا پیکار می کنند یکسان نیستند. و خداوند مجاهدان با مال و جان را بر آنان که از جهاد باز نشستند برتری داد و خداوند به هر یک از این دو دسته، وعده ی پاداش نیکو داد و مجاهدان را بر بازنشستگان از جهاد با پاداشی بزرگ برتری داد؛ ... لاَ یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُولٰئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قَاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ: (85) کسانی از شما که پیش از فتح ( مکه) انفاق و جهاد کردند ] با دیگران[ یکسان نیستند. درجه ی آنان بزرگتر از کسانی است که بعد از فتح ( مکه) انفاق و جهاد کردند و خداوند به هر یک از این دو گروه وعده ی پاداش نیکو داد و خداوند به آنچه می کنید آگاه است.استفاده از محیط طبیعی یا بازسازی شده، ابزارهای آموزشی و کمک آموزشی دستی و مکانیزه
عن سماعه: قُلتُ للصّادق (ع): جُعلتُ فِدَاکَ، مَتَی وَقتُ الصَّلاه؟ فَأقبَلَ یَلتَفِتُ یَمیناً وَ شِمَالاً کَأنَّهُ یَطلُبُ شیئاً. فَلَمَّا رَأیتُ ذَلِکَ، تناوَلتُ عُوداً، فَقُلتُ: هذَا تَطلُبُ؟ قَالَ: نَعَم، فَأخَذَ العُودَ فنصَبَ بحیالِ الشَّمسِ، ثُمَّ قالَ: إنَّ الشَّمسَ إذَا طَلَعَت کَانَ الفَیءُ طویلاً، ثُمَّ لا یَزَالُ یَنقُصُ حَتَّی تَزُولَ الشَّمسُ، فَإذَا زَالَت زَادَت، فَإذَا استَبَنتَ الزِّیِادَهَ فَصَلِّ الظُّهرَ، ثُمَّ تَمَهَّل قَدرَ ذِرَاع وَ صَلِّ العَصر: (86) سماعه می گوید به امام صادق (ع) عرض کردم: فدایت شوم، وقت نماز کی است؟ امام به سمت راست و چپ نظر می کرد، گویا به دنبال چیزی بود. وقتی دیدم چنین است، چوبی آوردم و گفتم این را می خواستید؟ فرمود: بلی. چوب را گرفت و در برابر خورشید نصب کرد. آن گاه فرمود: هنگامی که خورشید طلوع می کند، سایه ی چوب دراز است، آن گاه پیوسته کوتاه می شود تا خورشید از وسط آسمان بگذرد و پس از آن افزوده می شود. پس هرگاه دیدی سایه افزوده شد نماز ظهر بگذار، آن گاه صبر کن تا سایه به اندازه ی یک ذراع شود، سپس نماز عصر را بخوان.نقل داستان، تاریخ و سرگذشت ها
قرآن کریم: وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الْأَنْبَاءِ مَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ: (87) و قطعاً از اخبار آنچه مایه ی انزجار ] از بدی ها[ است به ایشان رسیده است. این حکمت بالغه است؛ اما این انذارها ] برای افراد لجوج[ سود نمی دهد؛ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ... : (88) به تحقیق در داستان های ایشان برای خردمندان عبرت است؛ ... فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ: (89) پس داستان ها را برایشان بگو، باشد که تفکر کنند.الگوبرداری، تقلید و همانندسازی (90)
قرآن کریم: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُواللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً: (91) همانا برای شما در رسول خدا الگویی نیکو است برای کسی که به خدا و روز قیامت امید دارد و خدا را بسیار یاد می کند؛ قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ... : (92) همانا برای شما الگویی نیکو در ابراهیم و یاورانش است؛ أُولٰئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ... : (93) آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده است. پس تو نیز از هدایت آنان پیروی کن.عن أمیر المؤمنین (ع): لِیَتَأسَّ صَغِیرُکُم بِکَبیرِکُم ... : (94) کوچک ترها باید به بزرگ ترها اقتدا کنند.
معرفی، دیدار، بزرگداشت و نکوداشت بزرگان دانش و معرفت
عن أمیر المؤمنین (ع): لِقَاءُ أهلِ المَعرِفَهِ عِمَارَهُ القلوبِ وَ مُستَفَادُ الحِکمَه: (95) دیدار اهل معرفت، مایه ی آبادانی دل ها و جایگاه استفاده ی حکمت است.هم نشینی و رفاقت با دانشمندان و خردمندان
عن أمیر المؤمنین (ع): جَالِسِ العُلَماءَ، یَزدَد عِلمُکَ وَ یَحسُن أدَبُک: (96) با دانشمندان هم نشینی کن تا هم دانشت افزون گردد و هم ادبت نیکو شود؛ صَلاحُ الأخلاقِ مَعَاشَرَهُ العُقلاء: (97) اخلاق شایسته در معاشرت با افراد عاقل حاصل می شود.بازی
عن الصادق (ع): دَع ابنَکَ یَلعَب سَبعَ سِنِینَ ... : (98) فرزندت را رها کن تا هفت سال بازی کند. علاوه بر روش های یاد شده، می توان با استفاده از روش های تتبع - اعم از کتابخانه ای، میدانی و آماری - و حل مسئله (99) و نیز با روش به کارگیری نمادهای متنوع گفتاری، نوشتاری و نمایشی به اهداف بینشی دست یافت.در این قسمت، به برخی روش های فعال و منفعل، مستقیم و غیرمستقیم، نظری - عملی و گروهی و فردی که نشانگر شیوه های متنوعی از دخالت عوامل گوناگون در تحقق اهداف بینشی هستند، اشاره می کنیم.
پینوشتها:
1- مقصود از « راه» در اینجا، اصطلاح خاصی نیست؛ بلکه هر چیزی که واسطه ی مبدأ و مقصد است راه نامیده می شود. البته در جایی که میان مبدأ و مقصد فاصله ای مکانی وجود دارد، خود راه، غیر از پیمودن آن است و کاری که برای رسیدن به مقصد انجام می شود همان پیمودن راه است. اما به نظر می رسد در تعلیم و تربیت، که فاصله ای مکانی میان مبدأ و مقصد وجود ندارد، چنین تفکیکی لازم نیست. به همین جهت، در این تعریف اجمالی، روش را که فعالیتی ناظر به هدف است، به « راه» تعریف کرده ایم. البته در تعریف تفصیلی، ویژگی های روش را با دقت بیشتری توضیح خواهیم داد.
2- ر.ک. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ذیل واژه ی « روش».
3-اهداف تعلیم و تربیت اسلامی
4- مراء گرچه در لغت و برخی روایات، به معنای عام مجادله نیز آمده است؛ از جمله روایتی که در حکمت های منسوب به علی (ع) از آن حضرت نقل شده است که فرمود: مروا الاحداث بالمراء و الجدال، و الکهول بالفکر، و الشیوخ بالصمت ( ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص 285، ح260) ظاهراً در روایاتی که مطلقاً از آن نهی شده ( ر.ک. الکافی، ج2، باب المراء و الخصومه و معاداه الرجال، ص 300-301، ح 1، 2و 4) به معنای مجادله ای است که تنها برای اثبات غلبه یا فضیلت باشد ( ر.ک. شهید ثانی، مسالک الأفهام، ج2، ص 109) و مراد از آن در اینجا نیز همین معناست.
5- البته برخی صاحب نظران نیز از روش های آسیب زا در تعلیم و تربیت سخن گفته اند ( ر.ک. محمدرضا قائمی مقدم، روش های آسیب زا در تربیت از منظر تربیت اسلامی) که باید آن را نوعی توسعه در اصطلاح روش، به حساب آورد. روش ها، به این معنا به کارهایی که تأثیری مثبت یا منفی در تعلیم و تربیت دارند قابل اطلاق خواهند بود. اما با توجه به این که عناوین این گونه کارها، یا مقابل روش هایی است که همواره نتیجه شان در تعلیم و تربیت مثبت است، مانند گمراه کردن که مقابل هدایت است و بی عدالتی که مقابل عدالت ورزیدن است، یا ناظر به بکارگیری روش ها در شرایط نامناسب اند، مانند تنبیه بیجا و مراء که نوعی گفت وگو یا مجادله ی نامناسب است و با توجه به این که شرایط استفاده از روش ها در جای خود بیان می شود، نیازی به ذکر این گونه کارها به طور جداگانه و تحت عنوان نوعی از روش ها و به تبع آن، توسعه در اصطلاح « روش» نیست.
6- برخی بر این عقیده اند که گزاره های هنجاری (normative) وضع کردنی هستند و به کلی با گزاره های توصیفی (descriptive) که برای بیان واقع به کار می روند متفاوت اند. به همین جهت، گزاره های هنجاری را به گزاره هایی درباره ی وضع کردن اهداف اختصاص داده اند و میان آنها و گزاره هایی که رابطه ی اموری را با اهداف بیان می کنند و آنها را گزاره های تجویزی (prescrative) نامیده اند، نیز تمایل قائل شده اند ( ر.ک. حسن شعبانی، مهارت های آموزشی، روش ها و فنون تدریس، ج2، ص 26-27). اما باید گفت همان گونه که تجویزها از رابطه ی ضرورت بالقیاس میان برخی امور، با اهداف انتزاع می شوند، هنجارهای مزبور نیز بیانگر و توصیف کننده ی رابطه ی ضرورت بالقیاس میان برخی امور، از جمله اهداف خاص و میانی با مطلوب نهایی هستند. بنابراین، آنها را نیز نباید وضع کردنی به حساب آورد. اما توجه به این نکته لازم است که درباره ی مطلوب نهایی نیز گزاره ی هنجاری به کار نمی رود و گزاره هایی مانند باید سعادتمند بود یا باید به کمال رسید، در واقع به معنای آن است که باید کاری کرد که به سعادت و کمال رسید و به این ترتیب، این گزاره ها نیز ضرورت کاری راد ر مقایسه با مطلوب نهایی بیان می کنند.
7- برای روش، شیوه و فن، مصطلحات دیگری نیز بیان شده است. برای اطلاع بیشتر، ر.ک. سیدعلی حسینی زاده، سیره ی تربیتی پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام، جلد 4، نگرشی بر آموزش با تأکید بر آموزش های دینی، ص 28-30.
8- ساحت های تعلیم و تربیت اسلامی
9- در روش های آشکار، معلم و مربی آشکارا به ایفای نقش خود می پردازند، ولی در روش های پنهان با فراهم کردن زمینه ها و شرایط به گونه ای فرایند تعلیم و تربیت را هدایت می کنند که نقش آنها برای متعلم و متربی آشکار نیست.
10- ر.ک. سیدعلی حسینی زاده، سیره ی تربیتی پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) جلد 4، نگرشی بر آموزش با تأکید بر آموزش های دینی.
11- گرچه تعلیم و تربیت به یک معنا غالباً امری دو سویه است و همان گونه که معلم و مربی در آن نقش تعیین کننده دارند، متعلم و متربی نیز در این فرایند دخالت دارند، اما مقصود از روش های فعال، روش هایی است که در آنها، تأثیر هر یک از معلم و متعلم، یا مربی و متربی، در تحقق فرایند تعلیم و تربیت مهم و تعیین کننده است، هرچند نقش معلم و مربی از جهاتی ماننند هدایت و راهنمای، برجسته تر است و منظور از روش های منفعل، روش هایی است که متعلم و متربی در آنها بیشتر اثرپذیر و قبول کننده اند.
12- مقصود از روش ایجادی، روشی است که برای ایجاد یا تثبیت رفتار به کار می آید، مانند تشویق. روش اصلاحی، برای اصلاح یا حذف نوعی رفتار بکار می رود، مانند تنبیه، روش عام نیز روشی است که هر دو نوع کارکرد را می تواند داشته باشد، مانند موعظه ( ر.ک. محمدعلی حاجی ده آبادی، درآمدی بر نظام تربیتی اسلام).
13- برخی نیز بر این اساس که روش ها را مبتنی بر اصول و اصول را برخاسته از مبانی دانسته اند، روش ها را بر اساس ابتنای بر اصول، دسته بندی کرده اند. برای نمونه، ر.ک. خسرو باقری نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ج1؛ مهدی ابوطالبی، تربیت دینی از دیدگاه امام علی (ع). نیز ر.ک. سید محمد مرتضوی، اصول و روشها در نظام تربیتی اسلام، ج1، که در آن روش ها از اصول، و اصول از عوامل تأثیرگذار بر انسان اخذ شده اند.
14- در روش مدیریت نظام گرا (systems Management) با نگرش سیستمی به مدیریت، چارچوبی برای تجسم عوامل محیطی داخلی و خارجی به عنوان یک مجموعه متحد ارائه می شود و به این ترتیب، شناخت وظیفه ی نظام های کوچک و نظام بزرگ و پیچیده ممکن می گردد. اما در روش مدیریت اقتضایی (contingency Management) بر توجه به وضعیت و شرایط موجود تأکید می شود ( ر.ک. علی رضائیان، اصول مدیریت، ص 16-18).
15- در روش محافظه کار، مدیر، کارکنان خود را افرادی می داند که تحت هدایت او کار می کنند. در روش مشارکتی، مدیر خود را نسبت به کارکنان، یک همکار می داند که نسبت به آنها تنها وظایف متفاوت و مسئولیت های بیشتری دارد. در روش میانه، مدیر نسبت به برخی جنبه های مدیریت، به روش محافظه کار و نسبت به برخی دیگر، به روش مشارکتی عمل می کند ( ر.ک. علی رضائیان، اصول مدیریت، ص 207-211)
16- پرسش نامه علایق (interest inventory) احساس افراد را درباره ی انواع مختلف فعالیت ها می سنجد و میزان تطبیق علایق ایشان را با علایق کسانی که از قبل، آن مشاغل را دارند اندازه گیری می کند.
17- مقصود از گزارش از خود (self report) سابقه ی اطلاعاتی است که فرد از طریق گفت و گو یا نگارش درباره ی خویش عرضه می کند.
18- نحل 78 .
19- غرر الحکم، ح 8038 .
20- غررالحکم، ح 7016 .
21- بحارالأنوار، ج1، 160، ح 46.
22- فصلت 53 .
23- نساء 163 .
24- انبیاء 73 .
25- طه 38-39.
26- سبأ 50 .
27- بحارالأنوار، ج46، ص 261، ح 6.
28- غررالحکم، ح 6038 .
29- غررالحکم، ح 1386 .
30- رعد 3، روم 21، زمر 42، جاثیه 13.
31- رعد 4، نحل 12، روم 24.
32- ملک 10.
33- ص 29.
34- محمد 24.
35- بحارالأنوار، ج1، ص 96، ح 41.
36- عیون الحکم و المواعظ، ص 357.
37- غررالحکم، ح 6564 .
38- غررالحکم، ح 8917 .
39- بحارالأنوار، ج1، ص 218، ح 43.
40- بحارالأنوار، ج 75، ص 115.
41- وسائل الشیعه، ج 15، ص 207، ح 20291.
42- بقره 111 و نمل 64 .
43- انبیاء 22.
44- ابراهیم 24-26 .
45- رعد 17.
46- نحل 92 .
47- نهج البلاغه، نامه 68 .
48- نحل 125 .
49- نجم 21-22.
50- آل عمران 64 .
51- انبیاء 63-66 .
52- ر.ک. احمدبن علی الطبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 203-204.
53- بحارالأنوار، ج13، ص 409، ح2.
54- ذاریات 55 .
55- غاشیه 21.
56- بحارالأنوار، ج101، ص 94، ح 36.
57- زمر 17-18 .
58- غررالحکم، ح 4920 .
59- محمدباقر محمودی، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، ص 249.
60- غررالحکم، ح 6146 .
61- غررالحکم، ح 8113 .
62- صحیفه سجادیه، دعای 22 .
63- تهذیب الاحکام، ج 8، ص 111، ح 381.
64- بحارالأنوار، ج 2، ص 96، ح 39.
65- حشر 2 .
66- بحارالأنوار، ج 74، ص 171.
67- بحارالأنوار، ج 75، ص 92، ح 101.
68- نهج البلاغه، حکمت 367 .
69- نهج البلاغه، حکمت 208.
70- نهج البلاغه، خطبه ی 84 .
71- عیون الحکم و المواعظ، ص 149.
72- آل عمران 138.
73- نحل 89 .
74- نحل 44.
75- ذاریات 56 .
76- حدید 17.
77- توبه 77.
78- روم 10.
79- نحل 96.
80- طه 131.
81- انعام 32.
82- رعد، 18.
83- فصلت، 40،
84- نساء 95.
85- حدید، 10.
86- تهذیب الأحکام، ج2، ص 27، ح 26.
87- قمر 4-5 .
88- یوسف 111.
89- اعراف 176.
90- همانندسازی (identification) شبیه به تقلید (imitation) است، با این تفاوت که همانندسازی تنها نسبت به کسانی صورت می گیرد که مورد علاقه شدید باشند و انگیزه ی عمل در این روش نیز علاقه ی شدید قلبی است ( ر.ک. ناصر بی ریا و دیگران، روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، ج1، ص 444).
91- احزاب 21.
92- ممتحنه 4 .
93- انعام 90.
94- نهج البلاغه، خطبه ی 166.
95- غررالحکم، ح 7635.
96- غررالحکم، ح 4786 .
97- بحارالأنوار، ج1، ص 160، ح 45.
98- من لایحضره الفقیه، ج3، ص 492، ح 4743.
99. problem solving.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}